کتاب دختری با گوشواره مروارید : بخشی از کتاب- مادرم نگفت که می آیند. بعدا اشاره کرد که نمی خواسته عصبی به نظر برسم. تعجب کردم، آخر فکر می کردم مرا بهتر می شناسد. غریبه ها معتقد بودند من آدم آرامی هستم. نوزاد که بودم گریه نمی کردم. فقط مادرم متوجه آرواره به هم فشرده و گشادگی چشمان بیش از حد درشتم می شد و...
محصولات مرتبط
200,000 ریال
یک نکته از این معنی
1,300,000 ریال
اورجینال-طاعون-LA PESTE
150,000 ریال
اسبی برای مردن
150,000 ریال
پپر و گل های کاغذی
300,000 ریال
طیف باطل
200,000 ریال
من نو عروس ام زیر درخت سرو
330,000 ریال
قصه شیرین ایرانی(20)گرشاسب نامه
150,000 ریال
بادها و برگ ها
150,000 ریال
کنسرت خیس
150,000 ریال
0 نظر