کتاب قصه های الهی نامه12(اردشیر پسرش) : در روزگاران دور، پادشاهی بود به نام اردشیر که قدرتمند و نامدار بود. پادشاه زنی داشت که دشمنش بود و از او خیلی بدش می آمد. زن می خواست هر طور شده اردشیر را از بین ببرد. فکر و ذکرش شده بود کشتن او. بالاخره یک روز تصمیمش را عملی کرد. توی غذای پادشاه زهر کشنده ای ریخت و آن را نزد وی برد. وقتی خواست غذا را جلو شاه بگذارد، چشمش به چشم های او افتاد. رنگ از رویش پرید و شروع کرد به لرزیدن. وقتی اردشیر حال و روز زنش را دید، شک برش داشت. فهمید که اوضاع عادی نیست. پس دستور داد که غذای ریخته شده را جمع کند و آن را به مرغی بدهند و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر