کتاب سرمگس8-دیدار سرمگس : پسری بود که توی خانه مگس نگه می داشت. اسمش را گذاشته بود سَرمگس. سَرمگس بلد بود اسم پسر را بگوید: ویززز! روزی از روزها ویز و سَرمگس حوصله از کلهشان رفته بود. سَرمگس گفت: بازززی؟ ویز گفت: «آره! بیا بازی مازی کنیم.» سَرمگس و ویز زدند بیرون. دنبال بازی کردند. و لبِ حوض، نقسی تازه کردند. دختری می دوید. مگسی هم دنبالش بود. ویز گفت: «نترس، مگس ها حشره های موذی نیستند. حیوانِ خانگیاند.» دخترک گفت: «می دانم، این هم پَرمگس، حیوانِ خانگی من.» ویز گفت: «این هم سَرمگس! شیرینکاری هم بلد است.» دخترک گفت: «پَرمگس هم از این شیرینکاریها بلد است.» ویز گفت: «سَرمگسِ من آتوآشغال میخورد و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر