کتاب مگسک و پسرک-ویزگول و غذای قلمبه قهوه ای : ویزی بود ویزی نبود. روزی روزگاری پسری بود به نام ویز که دوستی داشت خیلی ناز و عزیز. اسم دوستش چی بود؟ ویزگول. ویزگول خیلی باهوش بود و می توانست اسم صاحبش را صدا بزند. اسم من چیه؟ ویززز! ویز برای ویزگول هواپیمای شخصی درست کرد. و یک اتاق خواب دنج و خصوصی، البته با بوی خیارشور. غذایش هم مخصوص مخصوص بود. یک غذای گندِ بدبویِ حال به هم زن، ولی خوشگل و رنگی رنگی. اما ویزگول عاشق غذاهای چرب، قهوه ای، بدبو، حال به هم زن و قلمبه بود. روزی ویزگول از خانه بیرون رفت تا بادی به کله ش بخورد. وقتی به خانه برگشت، خبری از ویز عزیزش نبود. ویزگول جان کجا رفتی؟ منو و مامان و بابا رفتیم پیک نیک. همین دروبَر بچرخ تا برگردیم. دوستدار تو: ویز. ویزگول که از گرسنگی شکمش به قار و قور افتاده بود، رفت تا چیزی برای خوردن پیدا کند.
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر