کتاب ریگانت(1)شمشیر در توفان : آخرین باری که او را دیدم سن و سالی نداشتم . پسرکی استخوانی بودم با موهای کاهی رنگ که در کوهستان زندگی میکرد . عصر تولد ?? سالگیام بود . روز قبل، خواهرم موقع زایمان به همراه نوزادش مرده بود و اندوه پدرِ بیوهام پایانی نداشت. صبح خیلی زود خانه را ترک کردم و او را با غصههایش تنها گذاشتم. من هم غمگین بودم اما سر بچگی، بیشتر دلم برای خودم میسوخت. "آرا" مرده و روز تولد مرا خراب کرده بود. هنوز هم با یادآوری احساسی که داشتم از شرم به خود می لرزم. تمام صبح را در ارتفاعات جنگل بازی کردم. جنگهای سلحشورانه که در تمامی آنها قهرمانی بودم که دشمنانش شکار میکرد، مهیبترین شمشیرزن دنیا، "شمشیرشیطان" قبلا یک بار او را دیده بودم. با چند نفر همراه، از مزرعه دورافتادهی ما میگذشت. خیلی تصادفی گذارشان به آن قسمت افتاده بود و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر