کتاب مهمانی بمب : به گمانم به همان اندازه که دختر دکتر فیشر را بیش از هر زن دیگری دوست داشتم، از خود دکتر فیشر، بیشتر از مردهایی که در زندگیم میشناختم متنفر بودم و بدم میآمد. آشنایی و ازدواج من با دختر دکتر فیشر به هیچ وجه عجیب نبود. آن زمان که من، به عنوان یک مترجم و نامه نویس در یک کارخانه ی شکلات سازی بزرگ در «ووه» کار میکردم، آنالوئیز به همراه پدر میلیونر و پولدارش، در یک عمارت بزرگ و سفیدرنگ، در نزدیکی دریاچهی ورسوای ژنو، به سبک کلاسیک و مدرن امروزی، زندگی مرفهی داشتند. من و آنالوئیز نه تنها در دو استان، بلکه در دو دنیای متفاوت زندگی میکردیم. او در ساعت هشت و نیم صبح، در رختخواب سفید و صورتی که به گفتهی خودش شبیه کیک عروسی بود، در خواب بود. در حالی که من در آن ساعت شروع به کار میکردم و احتمالا آن زمان که او با لباس خواب، جلوی آینه موهایش را درست میکرد، من ساندویچ نهار خود را با عجله می خوردم و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر