کتاب بیدار شدن به وقت وین : وقتی زنِمرمری پاکت به دست جلویم سبز شد، فهمیدم که اخراج شدهام. با قدمهای تابدارش سراغم آمد، پاکت تاخورده و سفیدی که در دستش بود را چندبار به کف دست دیگرش زد و گفت: این هم حقوق یک ماهت! بعد آبدماغش را بالا کشید، باز هم بالاکشید و بازهم. آن وقت گفت: آدمهایی مثل تو کارشان گندزدن به کار دیگران است. به نظرم این هم زیادی است. حالا خودش را به میزم چسبانده بود، جوری که لبة نازک میز روی لباسش خط انداخته و آن را دو قسمت کرده بود. زنِمرمری با حرکتی ارادی، چشم و ابروی راستش را بالا برد و ادامه داد: حیف که مرمری مهربان است. دلش نیامد دست خالی بیرونت کند. حرفی برای گفتن نداشتم. میدانستم جایگاهم کجاست، میزِ چسبیده به توالت، بدون بیمهومزایا و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر