مامور Z2 ماجراجویی می کند

کتاب مامور Z2 ماجراجویی می کند : بخشی از کتاب: ?لباس‌هایم را پوشیدم، دندانم را مسواک زدم، از پله‌ها دویدم پایین، یک ران مرغ از یخچال در آوردم و دویدم توی خیابان. می‌خواستم بارنی و جنکس را ببینم. کلی هفته‌ی پیش در مقر فرماندهی نبودم، انرژی‌اش را نداشتم و دوست نداشتم بشنوم که بارنی درباره‌ی سفینه‌ی فضایی‌اش چه می‌گوید. ویروس افسردگی از بابا به من منتقل شده بود. کلی بازی کردم. کلی تلویزیون تماشا کردم. امتیاز جنگ ستارگانم را به ??? ?? رساندم. رفتم حیاط و بجر را پیشت کردم برود زمین بازی برای خودش بپلکد و بعد هم خودم نشستم روی تاب و دو ساعت تمام درباره‌ی ماجراهای مرگ خاله گوئن و عمو راجر خیال‌پردازی کردم و بعد دوباره آمدم خانه و کاملا فراموش کردم که بجر باهام آمده بود و بعد مجبور شدم دو ساعت تمام دنبال او بگردم. اما امروز دیگر باید خودم را جمع وجور می‌کردم. اگر یک هفته و نیم باقی مانده هم جنکس و بارنی را نمی‌دیدم، وقتی برای تعطیلات از هم دور می‌شدیم، حسابی پشیمان می‌شدم. توی زمین بازی رفتم سمت بارنی و یقه‌ام را طوری برگرداندم که نشان مأمورZ من را ببیند و...