کتاب تابستان

کتاب تابستان : ? اثری داستانی، ماجراجویانه طنزآمیز و یا فلسفی است که ساختار آن حاصل تلاقی زیبایی‌های قابل مشاهده در ماه‌های تابستان است. این داستان مهر تأییدی است بر زندگی همه‌ی گل‌ها و خزه‌های ظریفی که در یک جزیره‌ی دوردست در خلیج فنلاند دوام می‌آورند، و نیز روایت عشق بدون مبالغه، بین پیرزنی و نوهاش. با وجود این دیدگاه یانسون در خصوص مرگ در جای‌جای کتاب، به صورت پراکنده، هم دیده می‌شود. در ابتدای کتاب، فصل بهار است، و سوفیای شش ساله شب‌هنگام از خواب بیدار می‌شود و یادش می‌آید که حالا تخت‌خوابی صاحب شده است، چون که مادرش از دنیا رفته است. مادربزرگش در کنارش است، اگرچه پیر است، پاهای ضعیفی دارد، و سرش گیج می‌رود، سرشار از درایت و خیال‌پردازی است. او در ماه‌های پیش رو همراه سوفیا است. آن‌ها با یکدیگر در جزیره پرسه می‌زنند، زیر بوته‌ها به خواب می‌روند. به مذهب فکر می‌کنند - «آیا در بهشت مورچه وجود دارد؟» و درباره‌ی لذت خوابیدن در چادر اردو بحث می‌کنند. (مادر خود یانسون در سوئد برای حق دختران برای اردو زدن در فضای باز مبارزه کرده است). آن‌ها ساعت‌ها در «جنگل سحرآمیز» می‌مانند و زمین آن را پاک می‌کنند و حتی کوچک‌ترین شاخه‌ها را مرتب می‌کنند. آنها جمجمه‌ی یک خوک را می‌یابند و آن را در خاک فرو می‌کنند، و جمجمه آنجا با دندان‌هایش در زیر نور آفتاب می‌درخشد. «کودک پرسید: کی میمیری؟ مادربزرگ جواب داد: خیلی زود. اما این موضوع به تو اصلا ربطی نداره.» و...