کتاب گمشده در روز روشن : بخشی از کتاب: آنموقعها که بچههای خیلی کوچکی بودیم، مادر تقریباً هر سه شنبه آرون و داگ و من را برای شام میبرد پیتزافروشی سال. یعنی همان روزی که آنها پیتزا خانوادهی مخصوصشان را درست میکردند. فکر کنم مادر آنجا را دوست داشت چون یک شب هم که شده ناچار نبود دلواپس شام سه تا پسربچهی در حال رشد باشد اما ما آنجا را دوست داشتیم چون از آن ماشینهای چنگلکدار داشت. یکی از آن گندههاش که همهجور اسباببازی تویش هست و یک چنگک فلزی دارد که آدم با یک دسته میبردش اینور آنور و زور میزند اسباببازیها را چنگ بیاورد. تا وارد رستوران میشدیم مادر دو دلار به ما میداد که برای سه دور بازی بس بود، و ما دور ماشین قوز میکردیم و برای حملههایمان نقشه میکشیدیم. نمیخواستیم آن دو دلار را هدر بدهیم، برای همین آنقدر فسفس میکردیم و زور میزدیم یکی از اسباببازیها را بیرون بکشیم که پیتزایمان را میآوردند و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر