کتاب آدم ها و دودکش ها - بخشی از متن: پدرم گفت: آخر عمری ما را به چه کاری واداشته ای! و پا شل کرد. من هم ایستادم. خیلی پیش از این ها بود که داشتیم با هم می رفتیم خانه ی عمویم تا برای جشن دعوتش کنیم؛ عمویی که سال ها بود خبری از او نداشتیم. دوباره راه افتادیم. توی خیابان شادمان پیچیدیم سربرگرداندم تا به پدرم بگویم نزدیک شده ایم. لحظه ای ایستاده بود تا نفس بگیرد. پیرتر از آن چه بود به چشم می آمد. خسته شده بود. پدرم دوست داشت با دست خودش کارت عروسی مرا به او بدهد. آخر عمویم برادر بزرگش بود. راه افتاد. گفتم چیزی شده؟ گفت: پیرم کردی پسر . آخر چرا حالا؟ و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر