کتاب قصه های شیرین ایرانی6-مرزبان نامه - مارگیر با خودش گفت: حیف شد. اگر زنده بود، او را می فروختم و پول خوبی گیرم می آمد. بعد راهش را گرفت و رفت. یک قدم. دو قدم. سه قدم که رفت، ایستاد. با خودش گفت: ماربزرگی است. شاید مهره ی مار داشته باشد. درست است که خودش را نمی توانم بفروشم؛ اما مهره اش را که می توانم بفروشم. دوباره برگشت. رنگ از روی مار پرید. مارگیر ول کن نبود. نفسش را دوباره توی سینه اش حبس کرد. مارگیر خم شد و دستش را به طرف گردن مار دراز کرد و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر