کتاب ملازم اول-غواص-خاطرات محسن جام بزرگ - بخشی از کتاب : نصف لقمه در دهانم بود و نصف بیرون که صدای انفجار شدیدی کانال را لرزاند. همزمان با صدای انفجار گرد و خاک بلند شد و آن دو نفر فرار کردند داخل سنگر و فکر کنم نان را هم از دهانم کشیدند! انفجار درست جایی بود که نیم ساعت پیش، من آنجا بودم. لوله توپ از طرف ایران شلیک شده بود. ناخوداگاه یاد محمدرضا حقگویان افتادم. حالا او حتما در همان نقطه به شهادت رسیده بود و داغش در دل من ماند برای همیشه و من نتوانستم کاری برای او بکنم. بعد از انفجار، عراقی ها برگشتند بالای سرم و من تازه دو ریالی ام افتاد که اسیر شده ام و فهمیدم چه خاکی بر سرم شده است؟ همان لحظه دلم رفت کربلای امام حسین (علیه السلام) و یاد کاروان اسرای کربلا افتادم. به خودم دلداری دادم که ادامه رسالت و جهاد من لابد در اسارت است؛ البته اگر زنده بمانم! تازه می توانم زبان عربی هم یاد بگیرم و این دل چه وعده هایی می داد در آن وانفسای آغاز اسارت! علاوه بر آن دو، یکی یکی عراقی ها اضافه می شدند؛ درست مثل کلاغی که قارقار می کند و همه کلاغ ها را خبر می کند. هرچی کلاغ بود ریخته بودند سر من تایک افسر غواص را از نزدیک مشاهده کنند و...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر