کتاب از هزارهزار فرهیب ابلیس - گویند ابلیس به شهری درآمد که مردمان اش در قهر خداوند بودند. مرض های آکله بر تن ایشان افتاده. گوشت سر و رویشان آکل کرده و به هر سولاخی مار و کژدم فروشده و ایشان همه عاجز اما نمی میرند. ابلیس آمد و گفت: مرا رسولی فرستاد تا شما را خلاصی دهم، دست به دعا آورید که رسول هر که باشد ابلیس نباشد. بو که برآیید از این عفن. قیامی از خلق برخاست. یکی ناله برآورد، یکی نهانی اشک ریختی که زنده شدیم و هر کسی به زاری انابه کردی . دست برآورند که اگر تو ما را خلاصی دهی ما را خدا تو باشی. گفت ای مردم مرده بودیت باز زنده تان کنم. اگر با من آیید شما را به ولایتی برم که از اگند مردگان در او هیج نباشد و جایی باشد نیکو...
- صفحه اصلی
- جستجو پیشرفته
- حساب من
- ناشران همکار
- کتاب فروشی ها
- درباره ما
-
اينترنتي
- اقتصاد،مديريت،كسب و كار
- ساير موضوعات
- ادبي،نقد،شعر
- دين،عرفان،فلسفه
- علوم اجتماعي و جامعه شناسي
- آشپزي و سفره آرايي
- حقوق و قانون
- نوجوان
- هنر
- آموزشي،اداري
- كودكان و نوجوانان
- داستان و رمان
- روانشناسي
- علوم سياسي
- تاريخ،جغرافيا،سفرنامه،زندگي نامه
- تازه ها
- ورزشي
- كودكان و نوجوانان-گروه سني الف (قبل از دبستان)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ب (اول ،دوم،سوم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ج (چهارم و پنجم)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني د (دوره راهنمايي)
- كودكان و نوجوانان-گروه سني ه (دوره دبيرستان)
- بازي،اسباب بازي،سرگرمي
- كتاب گويا
- علم،دانش،تكنولوژي
- پزشكي
- پرفروش ها(كودك و نوجوان)
- زبان اصلي(اورجينال)
- در حال به روزرساني
- داستان و رمان ايراني
- داستان و رمان خارجي
- سينما و تئاتر
- معماري
- عكاسي،گرافيك،طراحي
- موسيقي
- خانواده و تربيتي
- ديني
- شعر
- پرفروش ها(بزرگسال)
0 نظر